فاجعه ی بزرگ انسانی
✍️مهری کیانوش راد
فاجعه ی بزرگ انسانی زمانی رخ می دهد ، که انسان بی محابا خود را چنان عرضه کند ، تا خریداران به شک افتاده و متاع نامرغوب او را ، به مدد فریب و دروغ مرغوب پنداشته و دروغ های نامیمون او را خریدار شوند، خطرناک تر این است ، که خریدار با باور دروغ فروشنده ، باز خریدار کالای او باشد .
این معامله ی سراسر فریب ، در خرید و فروش های اعتقادی بیشتر خریدار دارد.
در این فریب بزرگ گوینده و شنونده به گونه ای تلاش در خودفریبی خود دارند.
گوینده از ماهیت خود باخبر است و دروغ می گوید و شنونده گاه آنچنان خسته و شکست خورده است ، که ترجیح می دهد ، باور کند ، تا زودتر از وجدان پرسشگر خود رها بشود.
ظاهرا معامله درست است . فروشنده کالایی عرضه و خریدار ، به میل، خریده است. زیان جبران ناپذیر آنجا چهره نشان می دهد که واقعیت گم می شود ، اعتماد سلب می شود و به مرور ایام بسیاری باور می کنند ، که می شود دروغ گفت و زیان ندید ، می شود نقاب برچهره زد ، و دیگران ابلهانه چهره ی پشت نقاب را نادیده بگیرند ، زیرا خودشان نیز به این بیماری شگفت مبتلا شده اند.
گاهی تلاش در نهان داشتن زشتی های خود ، نه برای نفاق ، بلکه به این دلیل که هنوز رگه هایی از وجدانِ زنده ، وجود دارد .
در دوران کنونی ، تزل مکاتب مختلف ، ناامیدی از آرمانهائی که روزی مقصد انسان و به خصوص جوانان بود، کشتی امید را به گِل نشانده است .
می توان آرزو داشت و آرزو کرد ، باد موافق با ارزش های انسانی دوباره وزیدن بگیرد ، کشتیِ به گل نشسته را در زلال آب امید روان کند ، اما واقعیت این است ، با آرزو هیچ کاری به سامان نمی شود .
تلاش انسان ها برای تغییر فرهنگ و حرکت باورهای انسانی، به سوی تعالی ، تنها روزنه ی امیدی است ، که هنوز به روی انسان گشوده مانده است.
انسان می تواند و باید سود فردی خود را در همه ی معادلات حفظ کند ، اما هیچ عاملی نباید روزنه ی رشد متعالی اجتماعی را مسدود کند ، عملکرد نادرست انسانی که سود اجتماعی را فدای سود فردی خود می کند ، کم کم باعث نابودی سود فردی می شود.
زندگی انسان در تعاملی به گستره ی تاریخ با اعتماد گره خورده است ، اعتمادی که انسان ها را در زندگی اجتماعی ، مانند سریشم به هم می چسباند.
اگر اعتماد عمومی نابود شود ، سود فردی و اجتماعی نیز از ضریب بالایی برخوردار نخواهد بود، نابودی این فرآیند آنچنان از ارزشی والا و حیاتی برخوردار است ، که می تواند پایه های اعتقادی ، خانوادگی و عشق به انسان ها را به نابودی بکشاند.
از پس لرزه های شوم بی اعتمادی ، ترس از انسان است، ترسی که گاه از رویارویی با درنده نیز خطرناک تر می شود ، این ترس باعث سلب امنیت فردی و اجتماعی شده و ضریب شادمانه زیستن را به شدت پایین می آورد.
در جامعه ای که ترس حاکم ، امنیت اجتماعی نابود ، امید به فایده ی فردی و اجتماعی کم رنگ می شود ، باید شاهد افسردگی جمعی باشیم ، بیماری خطرناکی که چون سرطانی مزمن سلول های جامعه را به نابودی و در نهایت مرگی زجرآور را باید به انتظار بنشینیم.
انسان ,اجتماعی ,فردی ,دروغ ,خریدار ,انسانی ,بزرگ انسانی ✍️مهری کیانوش راد
فاجعه ی بزرگ انسانی زمانی رخ می دهد ، که انسان بی محابا خود را چنان عرضه کند ، تا خریداران به شک افتاده و متاع نامرغوب او را ، به مدد فریب و دروغ مرغوب پنداشته و دروغ های نامیمون او را خریدار شوند، خطرناک تر این است ، که خریدار با باور دروغ فروشنده ، باز خریدار کالای او باشد .
این معامله ی سراسر فریب ، در خرید و فروش های اعتقادی بیشتر خریدار دارد.
در این فریب بزرگ گوینده و شنونده به گونه ای تلاش در خودفریبی خود دارند.
گوینده از ماهیت خود باخبر است و دروغ می گوید و شنونده گاه آنچنان خسته و شکست خورده است ، که ترجیح می دهد ، باور کند ، تا زودتر از وجدان پرسشگر خود رها بشود.
ظاهرا معامله درست است . فروشنده کالایی عرضه و خریدار ، به میل، خریده است. زیان جبران ناپذیر آنجا چهره نشان می دهد که واقعیت گم می شود ، اعتماد سلب می شود و به مرور ایام بسیاری باور می کنند ، که می شود دروغ گفت و زیان ندید ، می شود نقاب برچهره زد ، و دیگران ابلهانه چهره ی پشت نقاب را نادیده بگیرند ، زیرا خودشان نیز به این بیماری شگفت مبتلا شده اند.
گاهی تلاش در نهان داشتن زشتی های خود ، نه برای نفاق ، بلکه به این دلیل که هنوز رگه هایی از وجدانِ زنده ، وجود دارد .
در دوران کنونی ، تزل مکاتب مختلف ، ناامیدی از آرمانهائی که روزی مقصد انسان و به خصوص جوانان بود، کشتی امید را به گِل نشانده است .
می توان آرزو داشت و آرزو کرد ، باد موافق با ارزش های انسانی دوباره وزیدن بگیرد ، کشتیِ به گل نشسته را در زلال آب امید روان کند ، اما واقعیت این است ، با آرزو هیچ کاری به سامان نمی شود .
تلاش انسان ها برای تغییر فرهنگ و حرکت باورهای انسانی، به سوی تعالی ، تنها روزنه ی امیدی است ، که هنوز به روی انسان گشوده مانده است.
انسان می تواند و باید سود فردی خود را در همه ی معادلات حفظ کند ، اما هیچ عاملی نباید روزنه ی رشد متعالی اجتماعی را مسدود کند ، عملکرد نادرست انسانی که سود اجتماعی را فدای سود فردی خود می کند ، کم کم باعث نابودی سود فردی می شود.
زندگی انسان در تعاملی به گستره ی تاریخ با اعتماد گره خورده است ، اعتمادی که انسان ها را در زندگی اجتماعی ، مانند سریشم به هم می چسباند.
اگر اعتماد عمومی نابود شود ، سود فردی و اجتماعی نیز از ضریب بالایی برخوردار نخواهد بود، نابودی این فرآیند آنچنان از ارزشی والا و حیاتی برخوردار است ، که می تواند پایه های اعتقادی ، خانوادگی و عشق به انسان ها را به نابودی بکشاند.
از پس لرزه های شوم بی اعتمادی ، ترس از انسان است، ترسی که گاه از رویارویی با درنده نیز خطرناک تر می شود ، این ترس باعث سلب امنیت فردی و اجتماعی شده و ضریب شادمانه زیستن را به شدت پایین می آورد.
در جامعه ای که ترس حاکم ، امنیت اجتماعی نابود ، امید به فایده ی فردی و اجتماعی کم رنگ می شود ، باید شاهد افسردگی جمعی باشیم ، بیماری خطرناکی که چون سرطانی مزمن سلول های جامعه را به نابودی و در نهایت مرگی زجرآور را باید به انتظار بنشینیم.